✘صفــــــر الیـــــــــــد✘

دست خالی ترینم...

خدایا خدایا نگاهم کن خیره ی خیره نگاهم کن

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهدی» ثبت شده است

خدا کند تو بیایی

از عمق ناپیداى مظلومیت ما،صدایی آمدنت را وعده می ‏داد.

صدا را، عدل خداوندى صلابت ‏می ‏بخشید و مهر ربانی گرما می ‏داد.

و ما، هر چه استقامت، از این صداگرفتیم و هرچه تحمل، از این نوا دریافتیم.

در زیر سهمگین‏ترین پنجه ‏هاى‏شکنجه تاب می ‏آوردیم که شکنج‏ زلف تو را می ‏دیدیم. در کشاکش ‏تازیانه ‏ها و چکاچک شمشیرها، برق ‏نگاه تو تابمان می ‏داد و صداى‏ گامهاى آمدنت توانمان می بخشید.

رایحه ‏ات که مژده حضور تو را بردوش می ‏کشید مرهمی بر زخم هاى‏ نو به نومان بود و جبر جانهای ‏شکسته‏ مان. دردها همه از آن رو تاب‏ آوردنی بود که آمدنی بودى.

تحمل شدائد از آن رو شدنی بودکه ظهورت شدنی بود و به تحقق  ‏پیوستنی.

انگار تخم صبر بودیم که در خاک‏انتظار تاب می ‏آوردیم تا در هرم‏ خورشید تو به بال و پر بنشینیم. 

سنگینی بار انتظار بر پشت ما،سنگینی یک سال و دو سال نیست ‏سنگینی یک قرن و دو قرن نیست.حتی از زمان تودیع یازدهیمن‏ خورشید نیست.

تاریخ انتظار و شکیبایی ما به آن‏ ظلم که در عاشورا بر ما رفته است ‏برمی ‏گردد، به آن تیرها که از کمان ‏قساوت برخاست و بر گلوى ‏مظلومیت نشست، به آن سم اسبهاى‏ کفر که ابدان مطهر توحید را مشبک‏ کرد. به آن جنایتی که دست و پاى ‏مردانگی را برید.

از آن زمان تاکنون ما به آب حیات ‏انتظار زنده ‏ایم، انتظار ظهور منتقم ‏خون حسین.

تاریخ استقامت ما از آن زمان هم ‏دورتر می ‏رود، از عاشورا می ‏گذرد وبه بعثت پیامبر اکرم می ‏رسد. هم او در مقابل همه جهل و ظلم و کفر وشرک و عناد و فسادى که جهان آن‏ زمان را پوشانده بود وعده می ‏فرمود که کسی خواهد آمد. نامش نام من،کنیه ‏اش کنیه من، لقبش لقب من،دوازدهمین وصی من خواهد بود و جهان را از توحید و عدل و عشق و داد پر خواهد فرمود.

اما تاریخ صبر و انتظار ما به‏ دورترها برمی گردد، به مظلومیت وتنهایی عیسی، به غربت موسی، به‏ استقامت نوح و از همه اینها گذر می کند تابه مظلومیت هابیل می ‏رسد.

انتظار و بردبارى ما را وسعتی ‏است از هابیل تاکنون و تا برخاستن ‏فریاد جبرئیل در زمین و آسمان و آوردن مژده ظهور امام زمان.

آرى و در آن زمان هستی حیات‏ خواهد یافت، عشق پر و بال خواهد گشود و در رگهاى خشکیده علم،خون تازه خواهد دوید. پشت هیولاى ‏ظلم و جهل با خاک، انس جاودان‏ خواهد گرفت، شیطان خلع سلاح‏ خواهد شد، انسان بر مرکب رشد خواهد نشست و عروج را زمزمه‏ خواهد کرد.

سید مهدى شجاعی

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۱۸
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘

انتظار یعنی ...

انتظار یعنی نگه داشتن یک جای خالی برای کسی که می آید.

یعنی آنکه جای خالیش چنان به چشمت بیاید که

نگذاری احدی بر آن پا گذارد. یعنی آن « جا » را کنار گذاشته باشی.

فقط برای حضور او یعنی آنکه نبودش، حتی لحظه ای آرامت نگذارد.

انتظار یعنی دغدغه، یعنی درد، یعنی مسئولیت،

یعنی بینایی ، بیقراری ، چشم به راهی، انتظار سهم هر کس نیست،

با عافیت یکجا جمع نمی شود.

 خانه خرابی و آوارگی و دلدادگی و بی سامانی، علامت منتظران ناب است.

انتظار یعنی حرارت، یعنی سوختن. انتظار یعنی آنکه از زخمت تا  پای جان مراقبت کنی، اما نه برای التیامش، که برای تازه ماندنش

برای آنکه وقتی آمد، نشانش دهی و بگویی :

« دیدی که مَحرم ماندم؟...»


اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۴۲
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘

اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ.


۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۴۲
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘

کاش نامت باران بود!

آنوقت ..تمام مردم شهر هم برای آمدنت دعا می کردند


(اللهم عجل لولیک الفرج)


۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۳۴
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘

منبع: نقاش فقیر
۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۳۰
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۳۰
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘

آمدی، تا امانت را به دست آخرین حجت بسپاری

زمینِ عدالت را دستان با کفایتت به بار نشاند.

حضورت، برکت افشان سفره های مهرورزی و راستی بود.


بال هایت، میله های قفس را تجربه کردند، تا ما پرواز را از
خاطر نبریم و آسمان، همچنان شکوه آزادی را به تصویر بنشیند.


نفس هایت مروج دین محمد بود؛ آن هنگام که زمستان
تفکر عباسی، جهان اسلام را قبضه کرده بود.


ایستادی تا امانت خداوند را به دست آخرین حجتش بسپاری.

کوران ستم را تاب آوردی؛ به پاسداری کرامت انسان؛ 


که سوره سرخ عشق، این چنین تلاوت می شود.

 

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۳۷
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘


منبع: نقاش فقیر

۲۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۳۰
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘

 

من ماه را دوست می دارم .... 
شغل من این است که ساعتی پس از غروب ، 
غروب سرخ ، غروب پرغم ، 
یک غروب دیگر بی تو ، 
بنشینم و آسمان را بنگرم ، 
بنشینم و ماه را نظاره کنم ..... 
و من ماه را دوست می دارم ، نه به خاطر آن که زیباست 
که زیبایی او بسی کوچک است در برابر زیبایی تو - 
بلکه او را دوست دارم ، از آنرو که در بسیاری از شبها تو را دیده است ... 
تو را دیده است و البته خجل شده است ، که در برابر نور عظمت تو ، 
چه ناچیز می درخشد 
و چه کوچک ! 
و چه بی نور ! 
و یقین می دانم که تو نیز ماه را دیده ای . 
نیک باور دارم که تصویر ماه ، در چشم های زیبای تو نیز درخشیده است 
و برای همین است که دوست دارم تمامی شبها ، خیره خیره ، 
ماه را بنگرم تا تصویری که در چشم تو درخشیده است ، در چشم من 
یعنی دیدگان مرد عاشق آشفته نیز بدرخشد ! 
بگذار واسطه ی بین من و تو ، همین ماه باشد تا من دل خوش کنم 
به این که شاید 
زمانی که به ماه می نگرم ، تو نیز در همان لحظه او را در حال نگریستن باشی 
و آن وقت ، ما ، من و مولا ، هر دو در یک لحظه ، به یک چیز نگریسته ایم 
و هردو در یک لحظه به ماه اندیشیده ایم .... 
آه ! چه لذتی دارد این احساس نزدیک بودن به تو ! 
چه شوری دارد این حس ِ هم احساس شدن با تو ! 
بگذار واسطه بین من و تو همین ماه باشد 
و بگذار تا من ، به این واسطه ی بین ما بگویم که چقدر در آرزوی توام! 
که چقدر محتاج توام ! 
که چقدر فدایی تو ام ! 
که چقدر بی تو هیچ ام ! 
و چقدر بدون تو پوچ ! 
و چقدر .... ! 
آقای من ! 
بگو که آیا به دیدار عاشق دل سوخته ی خویش نمی آیی؟ 
و بگو که آیا می شود عاشقانه کسی را دوست داشت و در این آرزو نبود که 
تصویری از او داشت؟ 
و بگو که من ، این شیدای دیوانه ی سرگشته ی تو ، چه کنم با این غم عظیم 
که هیچ تصویری از تو ندارم ؟ 
پس بگذار که تنها یک نظر ، حقیقت ماه را نظاره کنم . 
همان یک نظر مرا بس است . 
من همان یک نگاه را ، هر روز هزار بار ، در ذهن خویش مرور خواهم کرد. 
پس تنها یک نظر ! 
تنها یک نگاه ! 
برای یک لحظه ! 
برای قسمتی از لحظه ای ! 
.... 
آه ! چه کنم با دلی که تو را می خواهد ؟! 
چه کنم با قلبی که همه آتش است از دوری تو ؟! 
چه کنم با چشمی که تشنه ی باران اشک است از جدایی تو؟! 
چگونه خاموش باشم؟! 
چگونه آرام گیرم؟! 
چگونه آرامش یابم؟! 
تو را به مهر ! 
تو را به دوستی ! 
تو را به خدا! 
فقط یک نظر .... 
تنها یک نگاه!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۳۰
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘

دوباره عصر جمعه شد...

دوباره آسمان دلش گرفت...

دوبار آفتاب عصر جمعه گرد و غبار شرمندگی گرفت...
دوباره...

خدای من پس کی این دوباره ها چندباره ها وهزاران هزار باره ها تمام می شود...
این چندمین جمعه است که تمات کائنات به امید ظهورش دل خوش بوده اند و باز
...

والبته ماچه کرده ایم؟!
می دانم آیا جز عقب انداختن تاریخ آمدنش کار دیگری هم از من بر می آید یانه!
چقدر بگویم عاشقم وباز گناه وتکرار گناه وگناه وگناه وگناه...
خداوندا پس به چه کار آید این وجود؟؟؟

اگر قرار است با هر نفسم لحظه ای به غیبت بیفزایم به چه کارآید این نفس زدن های من؟

«خداوندا ما حرف از چشم انتظاری محبوب می زنینم اما به اندازه ی ساده ترین 
دوستانمان هم چشم براه آمدنش نیستیم» امام من...
روسیاهم

دستم را خودت بگیر که جز تو کسی نه پرونده ی سیاه مرا هر هفته ورق میزند و کسی
غم وغصه ی این بار گناه من را می خورد و

 

وای برمن که دل نازنینت از آنچه کرده ام به درد آمده است...



۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۵۰
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘