ریشه پابرجای اندیشه ها
از سال های اول دبستان یا حتی شاید از آن هم زودتر، به ما آموخته اند که جهان
منظم، خالقی و ناظمی می خواهد و این خالق توانا یکی است و قادر است و حکیم
است و دانا، و این باور بزرگ همیشه تکیه گاهی محکم و پشتیبانی سترگ برای ما بوده و هست.
اما این باور در درون ما تا چه حد ریشه کرده و تا چه اندازه محکم و پابرجا و ثابت است؟
راستی اگر روزی همه آدم ها خلاف باور ما را فریاد کنند، اگر تیرهای شک
و تردید به سوی باورهای همه نشانه رود، اگر به هزار برهان فریبنده باورمان
را به مسلخ انکار بکشانند و اگر بر این باور به پرتگاه تهدیدمان بکشانند،
باز هم بر باور خودمان ثابت و پا برجا خواهیم بود؟
آیا آن قدر به آن اندیشیده ایم و در آن به یقین استوار رسیده ایم
که بتوانیم همه پهنه های شک و تردید و انکار و تهدید را به سلامت بگذرانیم؟