فرازهایی از دعای ندبه
عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ تُحیطَ بِکَ دُونَىِ الْبَلْوى، وَلا یَنالُکَ مِنّى ضَجیجٌ وَ لا شَکْوى
یعنی یا مولا، حال خراب من رو نبینی... گریه من رو ندیده باشی، یک بار ضجه من رو نشنیده باشی...
بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنّا، بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ نازِحٍ ما نَزَحَ عَنّا
شما غایبی، اما نفس من لحظهای از شما خالی نیست...
دیدی آدمهای عاشق رو؟ دو کلمه با دیگران حرف میزنند بعد میرن تو فکر، میرن تو فکر معشوق...
بِنَفْسى أَنْتَ أُمْنِیَّهُ شائِقٍ یَتَمَنّى، مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ ذَکَراً فَحَنّا
(به جانم قسم که تو، همان آرزوى قلبى و مشتاق الیه مرد و زنِ اهل ایمانى که هر دلى از زیادت شوق او ناله مى زند)
تا تشنه نباشی شب خواب آب رو نمیبینی... نه تو اینقدر از من دور نیستی... تو همیشه با منی
بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضاهى
قسم میخورم تو نعمتی هستی که بالاتر از اون خداوند نداده... تو نعمت خاص الهی هستی، تمام حیات منی، تمام نعمتی، اگر این نعمت رو دارم تمام نعمت عالم رو دارم و اگر نه، تمام عالم رو داشته باشم باز اذیتم
یک کاری کنید که زمان مرگ صاحب داشته باشید... یک نفر اونور منتظرت باشه... تمام نگرانیهای اهل بیت اینه که ما در خودمان گم هستیم... در شب و روز گم هستیم... در روزهای تکراری، شبهای مثل هم، مشغول خودمون هستیم... خودتون رو محکم نبینید...، هر روز به زبون بیارید: بِنَفْسى أَنْـــــ♥ــــــــــتَ أُمْنِیَّهُ شائِقٍ یَتَمَنّى، تا راه را گم نکنید... |
” الیس الصبح بقریب “
آیا صبح نزدیک نیست ؟ (انتهای آیه ۸۱ سوره هود)
ای مطلع تمام غزلهای گمشده !
ای یوسف همه یعقوب های مظلومیت و انتظار !
ای امام مبین !
ای تجلی حضور خدا در زمین !
افسار گسیخته جهان، در به در به دنبال دستهای تو می گردد و روح زخم خورده انسان، ظهور تو را انتظار می کشد.
اگر نه اکنون، پس کی ؟ اگر نه در اینجای زمان، پس در کجا ؟
کارد مصیبت به استخوان صبوری رسیده است.
ما از ازل به امید آمدن تو زیسته ایم. ما سلسله ستمهای عالم را با اتصال به حلقه انتظار تو تاب آورده ایم.
در همه شبهای سیاه، ما تاب ماندن از گیسوی تو گرفته ایم.
در کوره راههای لغزنده قرنها، ما سوی چشم از سرمه انتظار تو ستانده ایم.
اکنون دیگر قصه صبر به سر رسیده است و ته مانده های طاقت تمام شده است ،
این زخم کهنه انتظار ، تنها با مرهم ظهور التیام یافتنی است . . .
. . . بیا ای عزیز زهرا...
اللهم عجل لولیک الفرج . . .
امام صادق(ع):
« مَنْ سَرَّ اَنْ یَکُونَ مِنْ اَصْحابِ القائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ وَ لْیَعْمَلُ بِالْوَرَعِ وَمَحاسِنِ الْاَخْلاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ فَاِنْ ماتَ وَ قامَ القائمُ بَعْدَهُ کانَ لَهُ مِنَالأَجْرِ مِثْلُ اَجْرِ مَنْ اَدْرَکَهُ »
«هر کس دوست دارد از یاران حضرت قائم (عج) باشد پس منتظر ظهور او باشد و اگربه راستی منتظر ظهور آن حضرت است به پرهیزکاری و اخلاق نیکو رفتار کند و چنانچه این شخص پیش از قیام حضرت قائم (عج) بمیرد، پاداش کسی را دارد که حضرت را درک مینماید».
منبع: بچه های اهل قلم
سلام وارث تنهای بینشانیها
خدای بیت غزلهای آسمانیها
نیامدی و کهنسالهایمان مُردند
در آستانهٔ مرگاند نوجوانیها
چقدر تهمتِ ناجور بارمان کردند
چقدر طعنه که: «دیوانهها! روانیها!
کسی برای نجات شما نمیآید
کسی نمیرسد از پشتِ نُدبهخوانیها»
مسیحِ آمدنی! سوشیانس! ای موعود!
تو هر که هستی از آنسوی مهربانیها
بگو به حرف بیایند مردگانِ سکوت
زبان شوند و بگویند بیزبانیها
هنوز پنجرهها باز میشوند و هنوز
تهی است کوچه از آوازِ شادمانیها
و زرد میشوند و دانهدانه میافتند
کنار پنجرهها برگِ شمعدانیها
" پانتهآ صفایی بروجنی "
خدا کند تو بیایی
از عمق ناپیداى مظلومیت ما،صدایی آمدنت را وعده می داد.
صدا را، عدل خداوندى صلابت می بخشید و مهر ربانی گرما می داد.
و ما، هر چه استقامت، از این صداگرفتیم و هرچه تحمل، از این نوا دریافتیم.
در زیر سهمگینترین پنجه هاىشکنجه تاب می آوردیم که شکنج زلف تو را می دیدیم. در کشاکش تازیانه ها و چکاچک شمشیرها، برق نگاه تو تابمان می داد و صداى گامهاى آمدنت توانمان می بخشید.
رایحه ات که مژده حضور تو را بردوش می کشید مرهمی بر زخم هاى نو به نومان بود و جبر جانهای شکسته مان. دردها همه از آن رو تاب آوردنی بود که آمدنی بودى.
تحمل شدائد از آن رو شدنی بودکه ظهورت شدنی بود و به تحقق پیوستنی.
انگار تخم صبر بودیم که در خاکانتظار تاب می آوردیم تا در هرم خورشید تو به بال و پر بنشینیم.
سنگینی بار انتظار بر پشت ما،سنگینی یک سال و دو سال نیست سنگینی یک قرن و دو قرن نیست.حتی از زمان تودیع یازدهیمن خورشید نیست.
تاریخ انتظار و شکیبایی ما به آن ظلم که در عاشورا بر ما رفته است برمی گردد، به آن تیرها که از کمان قساوت برخاست و بر گلوى مظلومیت نشست، به آن سم اسبهاى کفر که ابدان مطهر توحید را مشبک کرد. به آن جنایتی که دست و پاى مردانگی را برید.
از آن زمان تاکنون ما به آب حیات انتظار زنده ایم، انتظار ظهور منتقم خون حسین.
تاریخ استقامت ما از آن زمان هم دورتر می رود، از عاشورا می گذرد وبه بعثت پیامبر اکرم می رسد. هم او در مقابل همه جهل و ظلم و کفر وشرک و عناد و فسادى که جهان آن زمان را پوشانده بود وعده می فرمود که کسی خواهد آمد. نامش نام من،کنیه اش کنیه من، لقبش لقب من،دوازدهمین وصی من خواهد بود و جهان را از توحید و عدل و عشق و داد پر خواهد فرمود.
اما تاریخ صبر و انتظار ما به دورترها برمی گردد، به مظلومیت وتنهایی عیسی، به غربت موسی، به استقامت نوح و از همه اینها گذر می کند تابه مظلومیت هابیل می رسد.
انتظار و بردبارى ما را وسعتی است از هابیل تاکنون و تا برخاستن فریاد جبرئیل در زمین و آسمان و آوردن مژده ظهور امام زمان.
آرى و در آن زمان هستی حیات خواهد یافت، عشق پر و بال خواهد گشود و در رگهاى خشکیده علم،خون تازه خواهد دوید. پشت هیولاى ظلم و جهل با خاک، انس جاودان خواهد گرفت، شیطان خلع سلاح خواهد شد، انسان بر مرکب رشد خواهد نشست و عروج را زمزمه خواهد کرد.
سید مهدى شجاعی