به من رحم کن بیقرارم بیا ای اوج آرزوی لیلة الرغائبم!
پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۳۰ ب.ظ
سلام وارث تنهای بینشانیها
خدای بیت غزلهای آسمانیها
نیامدی و کهنسالهایمان مُردند
در آستانهٔ مرگاند نوجوانیها
چقدر تهمتِ ناجور بارمان کردند
چقدر طعنه که: «دیوانهها! روانیها!
کسی برای نجات شما نمیآید
کسی نمیرسد از پشتِ نُدبهخوانیها»
مسیحِ آمدنی! سوشیانس! ای موعود!
تو هر که هستی از آنسوی مهربانیها
بگو به حرف بیایند مردگانِ سکوت
زبان شوند و بگویند بیزبانیها
هنوز پنجرهها باز میشوند و هنوز
تهی است کوچه از آوازِ شادمانیها
و زرد میشوند و دانهدانه میافتند
کنار پنجرهها برگِ شمعدانیها
" پانتهآ صفایی بروجنی "
۹۳/۰۲/۱۱
حرکت کن...
شروع کن...
باور کن می تونی به آرامش برسی...
مشکلات برای همه هست...
برای همه...
برای همه...
کسی که قبول کنه این رو...
باهاش کنار میاد...
زندگی بی نهایت زیباست...
و تو آمدی تا از زیباییش استفاده کنی...
نه این که غصه بخوری...
تو آمدی که از زیباییش لذت ببری...
زیبایی در هرچیزی هست اگر بخواهی...
باور کن تولیاقتش را داری
_______________________________________
سلاممممممممم