✘صفــــــر الیـــــــــــد✘

دست خالی ترینم...

خدایا خدایا نگاهم کن خیره ی خیره نگاهم کن

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جمعه» ثبت شده است

کاش نامت باران بود!

آنوقت ..تمام مردم شهر هم برای آمدنت دعا می کردند


(اللهم عجل لولیک الفرج)


۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۳۴
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۳۰
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘


منبع: نقاش فقیر

۲۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۳۰
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘

 

من ماه را دوست می دارم .... 
شغل من این است که ساعتی پس از غروب ، 
غروب سرخ ، غروب پرغم ، 
یک غروب دیگر بی تو ، 
بنشینم و آسمان را بنگرم ، 
بنشینم و ماه را نظاره کنم ..... 
و من ماه را دوست می دارم ، نه به خاطر آن که زیباست 
که زیبایی او بسی کوچک است در برابر زیبایی تو - 
بلکه او را دوست دارم ، از آنرو که در بسیاری از شبها تو را دیده است ... 
تو را دیده است و البته خجل شده است ، که در برابر نور عظمت تو ، 
چه ناچیز می درخشد 
و چه کوچک ! 
و چه بی نور ! 
و یقین می دانم که تو نیز ماه را دیده ای . 
نیک باور دارم که تصویر ماه ، در چشم های زیبای تو نیز درخشیده است 
و برای همین است که دوست دارم تمامی شبها ، خیره خیره ، 
ماه را بنگرم تا تصویری که در چشم تو درخشیده است ، در چشم من 
یعنی دیدگان مرد عاشق آشفته نیز بدرخشد ! 
بگذار واسطه ی بین من و تو ، همین ماه باشد تا من دل خوش کنم 
به این که شاید 
زمانی که به ماه می نگرم ، تو نیز در همان لحظه او را در حال نگریستن باشی 
و آن وقت ، ما ، من و مولا ، هر دو در یک لحظه ، به یک چیز نگریسته ایم 
و هردو در یک لحظه به ماه اندیشیده ایم .... 
آه ! چه لذتی دارد این احساس نزدیک بودن به تو ! 
چه شوری دارد این حس ِ هم احساس شدن با تو ! 
بگذار واسطه بین من و تو همین ماه باشد 
و بگذار تا من ، به این واسطه ی بین ما بگویم که چقدر در آرزوی توام! 
که چقدر محتاج توام ! 
که چقدر فدایی تو ام ! 
که چقدر بی تو هیچ ام ! 
و چقدر بدون تو پوچ ! 
و چقدر .... ! 
آقای من ! 
بگو که آیا به دیدار عاشق دل سوخته ی خویش نمی آیی؟ 
و بگو که آیا می شود عاشقانه کسی را دوست داشت و در این آرزو نبود که 
تصویری از او داشت؟ 
و بگو که من ، این شیدای دیوانه ی سرگشته ی تو ، چه کنم با این غم عظیم 
که هیچ تصویری از تو ندارم ؟ 
پس بگذار که تنها یک نظر ، حقیقت ماه را نظاره کنم . 
همان یک نظر مرا بس است . 
من همان یک نگاه را ، هر روز هزار بار ، در ذهن خویش مرور خواهم کرد. 
پس تنها یک نظر ! 
تنها یک نگاه ! 
برای یک لحظه ! 
برای قسمتی از لحظه ای ! 
.... 
آه ! چه کنم با دلی که تو را می خواهد ؟! 
چه کنم با قلبی که همه آتش است از دوری تو ؟! 
چه کنم با چشمی که تشنه ی باران اشک است از جدایی تو؟! 
چگونه خاموش باشم؟! 
چگونه آرام گیرم؟! 
چگونه آرامش یابم؟! 
تو را به مهر ! 
تو را به دوستی ! 
تو را به خدا! 
فقط یک نظر .... 
تنها یک نگاه!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۳۰
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘

دوباره عصر جمعه شد...

دوباره آسمان دلش گرفت...

دوبار آفتاب عصر جمعه گرد و غبار شرمندگی گرفت...
دوباره...

خدای من پس کی این دوباره ها چندباره ها وهزاران هزار باره ها تمام می شود...
این چندمین جمعه است که تمات کائنات به امید ظهورش دل خوش بوده اند و باز
...

والبته ماچه کرده ایم؟!
می دانم آیا جز عقب انداختن تاریخ آمدنش کار دیگری هم از من بر می آید یانه!
چقدر بگویم عاشقم وباز گناه وتکرار گناه وگناه وگناه وگناه...
خداوندا پس به چه کار آید این وجود؟؟؟

اگر قرار است با هر نفسم لحظه ای به غیبت بیفزایم به چه کارآید این نفس زدن های من؟

«خداوندا ما حرف از چشم انتظاری محبوب می زنینم اما به اندازه ی ساده ترین 
دوستانمان هم چشم براه آمدنش نیستیم» امام من...
روسیاهم

دستم را خودت بگیر که جز تو کسی نه پرونده ی سیاه مرا هر هفته ورق میزند و کسی
غم وغصه ی این بار گناه من را می خورد و

 

وای برمن که دل نازنینت از آنچه کرده ام به درد آمده است...



۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۵۰
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘


این روزها بیشتر از هر روز دیگری دلتنگم ،

دلتنگ و مشتاق اویی که باید باشد و نیست .

 می دانم که می آیی و این حقیقت دارد ...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۲ ، ۱۴:۲۷
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘




دوباره جمعه گذشت و قنوتِ گریان ماند
دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند

دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما
پس از نیامدنت گوشه ی خیابان ماند 

عصراین جمعه دلگیر
وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس
تو کجایی گل نرگس؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۲ ، ۲۱:۰۲
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘