✘صفــــــر الیـــــــــــد✘

دست خالی ترینم...

خدایا خدایا نگاهم کن خیره ی خیره نگاهم کن

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دنیا» ثبت شده است

 

فلسفه فراموشی!!!

 

خداوند که فراموشی را بیخود نیافریده،تا غیر او را فراموش کنیم.

 

مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی عارف واصل

 

خود فراموش شو تا خدا یاب گردی!

 

 نگهبان دلـــღـــــــت باش!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۳ ، ۱۹:۳۰
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘
به اندازه ی بال پشه ای!!!

پیامبر سلام الله علیه فرمودند:

اگر دنیا نزد خداوند به اندازۀ بال پشه ای ارزش داشت جرعه ای آب از آن به کافر نمی نوشاند.

(من لایحضر الفقیه ج 4،ص362)

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۳ ، ۱۹:۳۰
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘

همه کاره اوست

خداوند، زمین را خلق کرد و آسمان را آفرید. او زمین را مهد

آسایش انسان قرار داد.

 

او شب و روز را آفریدو کوه را، تا زمین به آن تکیه کند.

او بادها را وزان کرد تا ابرها را به حرکت آورند و

کشتی ها را بر امواج حرکت دهندو درختان را بارور سازند.

 

خداوند ابرها را به حرکت درآورد و باران را فرو فرستاد.

رودها را روان ساخت و چشمه ها را جوشانْد.

 

او گیاهان را در زمین رویانْد و دانه ها را شکافت و....

اوست که می آفریند، روان می کند، فرو می فرستد،

می جوشاند، می شکافد و می رویاند.

 

همه کاره اوست. در ذره ذره عالم، سبب ساز اوست.

 

تو در صفحه صفحه کتاب هستی بنگر در هر پدیده ای سبب ساز را ببین

تا حضورش را حس کنی، خدایت را بیابی و خود را به دست های مهربان و همه

کاره او بسپاری و تنها به او تکیه کنی و نه هیچ کس دیگر.

 

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۳۰
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘
توشه ای برای فردا 


شب می خوابی و صبح آسوده برمی خیزی.

چند قدمی پی کسب و کاری و بعد خورد و خوراک و استراحتی، و بعد باز هم کار
و تلاش برای موازنه دخل و خرج، و شب خسته و خواب آلود باز سر بر بالش می گذاری.

اما یک لحظه صبر کن. یک لحظه تأمل کن.

سر از این چرخه مدام در حرکت بیرون آر، فردایی هم هست؛ 

فردایی که پای میزان عمل خواهی ایستاد.
آیا تو در این چرخه مدام هر روزه زندگی ات، به این فردا هم اندیشیده ای؟ 

شده است که کارهایت را به نام خدا و با نیت 
خرسندی او به توشه ای برای فردا بدل کنی؟ 

شده است که لابه لای همه کارهایت، به کوله بار خالی ات هم نگاهی بیندازی
و برایش فکری بکنی، و از هر کاری که می کنی، تنها با نیتی الهی، گوهری سنگین
برای میزان عمل فراهم آوری؟

برای فردایی که روز حسرت است؛ 


عمل نیک و نیت پاک امروز ای کاش گفتن، و روزی که
درآن هیچ چیز جز روزت، تو را نجات نمی دهد.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۳۰
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘

جرعه ای حرف حساب

خداوند سبحان خطاب به آدمى مى فرماید:
یَابْن َآدَمَ!
1) أکْثِرْ مِنَ الزّادِ، فَإِنَّ الطَّریقَ بَعیدٌ بَعیدٌ.
2) وَجَدِّدِ السَّفیْنَةَ، فَإِنَّ الْبَحْرَ عَمیقٌ عمیقٌ.
3) وَخَفِّفِ الْحَمْلَ، فَإِنَّ الصِّراطَ دَقیقٌ دَقیقٌ.
4) وَأخْلِصِ الْعَمَلَ، فَإِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ.
5) وَأخِّرْ نَوْمَکَ إِلَى الْقَبْرِ.

6)وَفَخْرَکَ إِلَى الْمیْزانِ.

7) وَشَهْوَتَکَ إِلَى الْجَنَّةِ.

8) وَراحَتَکَ إِلَى الاَّْخِرَةِ.

9) وَلَذَّتَکَ إِلَى الْحُورِ العینِ.

10) وَکُنْ لى ، أکُنْ لَکَ.

11) وَتَقَرَّبْ إِلَىَّ بِاسْتِهانَةِ الدُّنْیا.

12) وَتَبَعَّدْ عَنِ النّارِ لِبُغْضِ الْفُجّارِ وَحُبِّ الاَْبْرارِ.

13) فَإِنَّ اللّهَ لایُضیعُ أجْرَ الْمُحْسِنینَ.1


اى فرزندآدم!
1) «توشه » را افزون کن ، که «راهِ » [آخرت و رسیدن به سعادت ]، دور است دور!

2) و «کشتى » را تعمیر کن ، که «دریا» عمیق است عمیق!

3) و «بار»[هاى اضافى که در این سفر به کارت نمى آیند] را فرو گذار و سبک گردان ، که راه باریک است باریک!

4) و «عمل »[و کردار و گفتارت ] را خالص گردان ، که «حسابرس »بیناست بینا!

5) و خفتن خویش را به تاخیر بینداز و آن را براى درون قبر بگذار!

6) و فخر کردنت را براى هنگامه برپایى «میزان » [در قیامت ] بگذار.

7) و میل [و برآوردن خواهشهاى دل ]ات را براى بهشت واگذار.

8) و راحتى و آسایشت را براى جهان آخرت بگذار.

9) و لذت جویى ات را براى [زیستن در کنار] همسران بهشتى واگذار.

10) و براى من باش تا من نیز براى تو باشم.

11) و با سبک شمردن دنیا، به من نزدیک شو و تقرّب بجوى.

12) و با دشمن داشتن فاجران و بدکاران ، و نیز دوستى با ابرار و نیکان ، خویشتن رااز آتش ، دور بدار.

13) پس [بدان که ] خداوند، پاداش نیکوکاران را تباه نمى سازد.


۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۵۴
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘

من مسافرم ...

 

جهانگردی به دهکده ای رفت تا زاهد معروفی را زیارت کند و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند.

اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد.

جهانگرد پرسید: لوازم منزلتان کجاست؟...

زاهد گفت: مال تو کجاست؟

جهانگرد گفت:من اینجا مسافرم.

زاهد گفت: من هم.

 من کیستم...؟!

ارزش من چقدر است...؟!

با زندگی خود تا کنون چه کرده ام...؟!

 

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۳ ، ۱۶:۵۰
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘
گرداب زیاده خواهی


من و تو حتی اگر اهل فکر و اندیشه هم باشیم، حتی اگر اهل حساب و کتاب و
سنجش هم باشیم، وقتی هدفمان دنیا باشد، نمی توانیم به آنچه باید بیندیشیم.

اگر من و تو همه سعی و تلاشمان کسب ثروت و تحصیل قدرت و دست یابی به
مقام و موقعیت اجتماعی باشد، حال این هدف با هر جلوه و با هر توجیهی که ذهنمان 
را به خود مشغول کند، نمی گذارد آن گونه که باید اندیشه کنیم.

وقتی افزون طلبی و دنیاخواهی، من و تو را آن قدر به خود مشغول کند که
یادمان برود برای اینها نیامده ایم، دیگر اندیشیدن به فردای قیامت برایمان معنا ندارد.

زیاده خواهیِ دنیایی، گردابی است که از ساحل اندیشه درست دورت می کند و به 
نابودی ات می کشاند و این گرداب، بارها و بارها پیش پای هر کدام از ما پهن می شود.

زینهار از آن لحظه که اندیشه مان طعمه این گرداب شود!

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۰۳
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۲ ، ۲۱:۴۴
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘

پرواز را بخاطر بسپار ؛ پرنده رفتنی ست

وقتی راه رفتن آموختی، دویدن بیاموز؛ و دویدن که آموختی، پرواز را.



راه رفتن بیاموز، زیرا راه‌هایی که می‌روی، جزئی از تو می‌شود و
سرزمین‌هایی که می‌پیمایی، بر مساحت تو اضافه می‌کند.

دویدن بیاموز، چون هر چیز را که بخواهی، دور
است و هر قدر که زود باشی، دیر.

و پرواز را یاد بگیر، نه برای اینکه از زمین جدا باشی، برای
آن که به اندازه فاصله زمین تا آسمان گسترده شوی.

من راه رفتن را از یک سنگ آموختم، دویدن
را از یک کرم خاکی و پرواز را ازیک درخت.

بادها از رفتن به من چیزی نگفتند، زیرا آنقدر در حرکت بودند که
رفتن را نمی‌شناختند! پلنگان، دویدن را یادم ندادند زیرا آنقدر دویده
بودند که دویدن را از یاد برده بودند.

پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند، زیرا چنان در پرواز خود
غرق بودند که آن را به فراموشی سپرده بودند!

اما سنگی که درد سکون را کشیده بود، رفتن را می‌شناخت و
کرمی که در اشتیاق دویدن سوخته بود، دویدن را می‌فهمید و
درختی که پاهایش در گل بود، از پروازبسیار می‌دانست!

آنها از حسرت به درد رسیده بودند و از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت.
وقتی رفتن آموختی، دویدن بیاموز. و دویدن که آموختی، پرواز را. راه رفتن بیاموز
زیرا هر روز باید از خودت تا خدا گام برداری.

دویدن بیاموز زیرا چه بهتر که از خودت تا خدا بدوی؛ و پرواز را یاد بگیر
زیرا باید روزی از خودت تا خدا پر بزنی.

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۲ ، ۲۲:۱۹
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘