من،تـــــــــو و تنــــــــــهایی!
من،تو وتنــــــــــهایی
من "گمراه"ترین جادهی این شهرم
نه اهل بارانم نه اهل آسمان
نه قصهی پرواز شاپرکها را از بَرم نه سند عطِر گلابها را دیدهام
نه میدانم درخت انار حیاطمان چند بار تا بحال شکوفه کرده
نه میدانم که چطور صدای ترانهی باران و لالاییهای تو اینقدر شبیه به همند؟!
نمیفهمم که چرا باید کوچهی ما خم شده باشد به پای نام شهیدش، که تو همیشه در خم آن گم شوی؟
اصلا چرا نمیفهمم که مردم عادی نگاهشان به من مثل نگاه به دیوانهایست که در شهربزرگ و دودی دنبال قصهی پرواز شاپرکهاست؟
و اصلا تا حالا درک نکردهام که با اینکه این همه دنیا کوچک است، باز تو چرا اینقدر از من دوری؟!
نمیدانم به افق کدام دعا اینجای دنیاام
فقط میدانم که چیزهایی را قرض کردهام
کمی زندهگی قرض کردهام برای مردن
و کمی لبخند قرض کردهام جای تمام اخمهایم
استقامت قرض کردهام برای ایستادن
و تو را قرض کردهام برای "راه"شدن
همین.
{یاس حسینیه}
سلام بزرگوار با طرح امن یجیب... برای شفا و سلامتی جانبازان منتظر حضور ارزشمند شما هستم.
التماس دعای فرج-یاعلی