✘صفــــــر الیـــــــــــد✘

دست خالی ترینم...

خدایا خدایا نگاهم کن خیره ی خیره نگاهم کن

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۱۶ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

باران من

کدام دست نوازشگر مثل دستهای تو گرد و غبارغم و غصه از این دل گرفته می زداید ؟

کدام صمیمی مهربان مثل تو می تواند با لبخند خویش دلها را به امید پیوند بزند ؟

کدام ابر سخاوتمند مثل تو سرسبزی و نشاط را به خاک تشنه ، ارزانی می کند ؟

یک نگا ه تو کافی است تا کویر به سرسبزی بنشیند و غنچه ها بخندند.

با یک اشاره ی تو درخت سیب ، به بار می نشیند و انارها ترک بر می دارند.

در زیر سایبان چشمان توست که ستاره ها چشمک می زنند و رودها به خروش می آیند.

هستی برای تو تعظیم می کند و آدمی ، مضطر و مضطرب
چشم انتظار صبحی است که شب ندارد.

ای همواره آرامش با تو!
این دلهای پر از اضطراب و اضطرار را به آرامش پیوند بزن.


دیگر چه بگویم ؟ وقتی همه ی حرفهایم را می دانی.
دیگر نجوا برای چه ؟ که واژه واژه هایم را می شناسی ؟
دیگر چه اصراری ؟ وقتی قلبم را تصرف کرده ای.

این کلمات سیاه ، ترجمان رازهایی است که با تو می گویم.
این جملات مبهم ، شعله های آتش این درون سوخته است
و گرنه تو که به من از من آشناتری.

اگر با این حروف مقطع و این واژه های لال ، با تو به زمزمه می نشینم برای
آن است که می دانم صدایم را می شناسی و می دانی پشت این پژواک لرزان
درونم یک جهان امیدواری ، پنهان شده است.

به راستی کدام زمزمه ، بی تو به ثمر می نشیند و کدام امن یجیب
بی آمین تو مستجاب می شود ؟
تو راز نورانی اینهمه آرزویی و گرنه من کجا و اینهمه امید کجا ؟
تو سر چشمه ی بیکرانه ترین اقیانوس محبتی و گرنه من کجا و اینهمه طلب کجا ؟

تشنه ام
مثل خاک ، باران را
تشنه ام
مثل کودکی ، مهر مادر را.
تشنه ام
مثل غنچه ای ، نور آفتاب را.

پس

باران من!
ببار
آفتاب من!
بتاب
مهربان من!
به نوازشی
مرا رو به راه کن.  


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۲ ، ۲۲:۰۶
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘

باران من

کدام دست نوازشگر مثل دستهای تو گرد و غبارغم و غصه از این دل گرفته می زداید ؟

کدام صمیمی مهربان مثل تو می تواند با لبخند خویش دلها را به امید پیوند بزند ؟

کدام ابر سخاوتمند مثل تو سرسبزی و نشاط را به خاک تشنه ، ارزانی می کند ؟

یک نگا ه تو کافی است تا کویر به سرسبزی بنشیند و غنچه ها بخندند.

با یک اشاره ی تو درخت سیب ، به بار می نشیند و انارها ترک بر می دارند.

در زیر سایبان چشمان توست که ستاره ها چشمک می زنند و رودها به خروش می آیند.

هستی برای تو تعظیم می کند و آدمی ، مضطر و مضطرب
چشم انتظار صبحی است که شب ندارد.

ای همواره آرامش با تو!
این دلهای پر از اضطراب و اضطرار را به آرامش پیوند بزن.


دیگر چه بگویم ؟ وقتی همه ی حرفهایم را می دانی.
دیگر نجوا برای چه ؟ که واژه واژه هایم را می شناسی ؟
دیگر چه اصراری ؟ وقتی قلبم را تصرف کرده ای.

این کلمات سیاه ، ترجمان رازهایی است که با تو می گویم.
این جملات مبهم ، شعله های آتش این درون سوخته است
و گرنه تو که به من از من آشناتری.

اگر با این حروف مقطع و این واژه های لال ، با تو به زمزمه می نشینم برای
آن است که می دانم صدایم را می شناسی و می دانی پشت این پژواک لرزان
درونم یک جهان امیدواری ، پنهان شده است.

به راستی کدام زمزمه ، بی تو به ثمر می نشیند و کدام امن یجیب
بی آمین تو مستجاب می شود ؟
تو راز نورانی اینهمه آرزویی و گرنه من کجا و اینهمه امید کجا ؟
تو سر چشمه ی بیکرانه ترین اقیانوس محبتی و گرنه من کجا و اینهمه طلب کجا ؟

تشنه ام
مثل خاک ، باران را
تشنه ام
مثل کودکی ، مهر مادر را.
تشنه ام
مثل غنچه ای ، نور آفتاب را.

پس

باران من!
ببار
آفتاب من!
بتاب
مهربان من!
به نوازشی
مرا رو به راه کن.  


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۲ ، ۲۲:۰۶
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘

باران من

کدام دست نوازشگر مثل دستهای تو گرد و غبارغم و غصه از این دل گرفته می زداید ؟

کدام صمیمی مهربان مثل تو می تواند با لبخند خویش دلها را به امید پیوند بزند ؟

کدام ابر سخاوتمند مثل تو سرسبزی و نشاط را به خاک تشنه ، ارزانی می کند ؟

یک نگا ه تو کافی است تا کویر به سرسبزی بنشیند و غنچه ها بخندند.

با یک اشاره ی تو درخت سیب ، به بار می نشیند و انارها ترک بر می دارند.

در زیر سایبان چشمان توست که ستاره ها چشمک می زنند و رودها به خروش می آیند.

هستی برای تو تعظیم می کند و آدمی ، مضطر و مضطرب
چشم انتظار صبحی است که شب ندارد.

ای همواره آرامش با تو!
این دلهای پر از اضطراب و اضطرار را به آرامش پیوند بزن.


دیگر چه بگویم ؟ وقتی همه ی حرفهایم را می دانی.
دیگر نجوا برای چه ؟ که واژه واژه هایم را می شناسی ؟
دیگر چه اصراری ؟ وقتی قلبم را تصرف کرده ای.

این کلمات سیاه ، ترجمان رازهایی است که با تو می گویم.
این جملات مبهم ، شعله های آتش این درون سوخته است
و گرنه تو که به من از من آشناتری.

اگر با این حروف مقطع و این واژه های لال ، با تو به زمزمه می نشینم برای
آن است که می دانم صدایم را می شناسی و می دانی پشت این پژواک لرزان
درونم یک جهان امیدواری ، پنهان شده است.

به راستی کدام زمزمه ، بی تو به ثمر می نشیند و کدام امن یجیب
بی آمین تو مستجاب می شود ؟
تو راز نورانی اینهمه آرزویی و گرنه من کجا و اینهمه امید کجا ؟
تو سر چشمه ی بیکرانه ترین اقیانوس محبتی و گرنه من کجا و اینهمه طلب کجا ؟

تشنه ام
مثل خاک ، باران را
تشنه ام
مثل کودکی ، مهر مادر را.
تشنه ام
مثل غنچه ای ، نور آفتاب را.

پس

باران من!
ببار
آفتاب من!
بتاب
مهربان من!
به نوازشی
مرا رو به راه کن.  


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۲ ، ۲۲:۰۶
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۲ ، ۲۱:۳۸
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۲ ، ۲۱:۳۸
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۲ ، ۲۱:۳۸
✘صفـــــر الیــــــــــــد✘